هر چه مجاهد ز بند و حبس در آید // عمر فساد و ستم دگر به سر آید...
جای آزادی - که اینقدر در ادبیات انقلابیون و در سرودهای ماندگارشان و در سخنرانیهای رهبران انقلاب، برجسته بود - در آثار هنری امروز جبهه انقلاب کجاست؟ اصلا در ذهن و فکر و ادبیات انقلابیون امروزی، اثری از این آرمان بلند و جذاب دیده میشود؟ میشود که شعار اصلی انقلاب، آزادی باشد اما منتسبین به انقلاب - که خود ما باشیم - دغدغهی آزادی نداشته باشیم؟
چهل سالگی انقلاب برای جماعت دلبسته به انقلاب، زمان بررسی کارنامه و سر و کله زدن با آمار و ارقام نیست؛ هنگامهی تشر زدن به خود و بازاندیشی و بازآرائی است. وقتِ بررسی مجدد است تا ببینم که چقدر انقلابی هستیم؛ یعنی چقدر انقلاب را - آرمانها، اهداف و ارزشهایش را - میشناسیم؟ چقدر -واقعا- قبولشان داریم؟ و چقدر در مسیریم برای تحققشان.
اینکه چه اندازه موفق به پیادهسازی آرمانها شدهایم یک حرف و نکته است و اما، اینکه چقدر به سمتِشان حرکت کرده ایم، سوالِ بهتر و مهمتری! وقت آن است که جدا - بی ملاحظهی اغیار - از خودمان بپرسیم که چقدر تلاشمان معطوف به این بوده که «هر چه مجاهد ز بند و حبس در آید»؟ رفتهایم به سمت اینکه «مهر فساد و ستم دگر به سر آید»؟
چهلسالگی انقلاب، دقیقا وقت اینطور تاملات و مباحثات و مطالعات است و الا نگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ...
نوشتن دیدگاه