اول من دعا میکنم که خدای تبارک و تعالی به شما جوانهای محترم، بانوان و جوانان عزیز، سلامت و سعادت و دید اسلامی عنایت کند. هر قدر که این انقلاب اسلامی جلو میرود، هر قدمی که بر میدارد به جلو، دشمنها که در هر قدمی یک شکست میخورند، بیشتر مجهز میشوند. در قدمهای اول، شاید امید داشتند به اینکه این نهضت، این انقلاب به طور نارس در همان اول از بین برود. با این امید، مخالفان ما و انگلهای جامعه ما بودند تا اینکه شما قدم اول را برداشتید و رای خودتان را به صندوق انداختید و جمهوری اسلامی را به آن رای دادید، با همه مخالفتهایی که از این گروههایی که وابسته به رژیم سابق یا به چپ یا به راست [میشد.] حالا که همه قدمها برداشته شده، دیگر از حیث اساس حکومت جمهوری و جمهوری اسلامی ما دیگر کسری نداریم؛ اساس درست شده است. یاس آنها بیشتر شده است و ممکن است فعالیتشان هم؛ برای اینکه [با] یک کارهایی که حالا دیگر در جمهوری اسلامی، که تمام اساسش ریخته شده است، نگذارند در مقام اجرا، پیشروی کند. حالا شما و ما و همه ملت ایران بیشتر تکلیف داریم. حالا این جمهوری اسلامی با همه محتوایی که اساسش دارد و تحقق پیدا کرده است، یک امانتی است الهی به دست ملت ایران و همه ماها، همه شماها بیاستثنا، ملت ایران نگهبان آن باید باشید. شما دانشجوهای محترم و سایر دانشجوها، که برای اسلام دلتان میتپد و میخواهید فرهنگتان فرهنگ اسلامی باشد تا افرادی که از او بیرون میآیند امثال آن افرادی که در رژیم سابق بودند نباشند، حالا بیشتر دنبال این هستند که نگذارند این طور امور واقع بشود، نگذارند دانشکدهها، دانشگاهها، حتی دبستانها و دبیرستانها، [سالم بماند] که اینها که یک همچو خیالی دارند و تصمیم بر این گرفتند که اساس فرهنگ را اسلامی کنند، تا نتیجه اسلامی از آن بگیرند، اساس فرهنگ را طوری کنند که وقتی که افراد از آن بیرون میآیند افرادی باشند که به درد جامعه بخورند و به درد اسلام و کشور اسلامی. اینها تمامِ کوشششان این است که جلوگیری کنند از یک همچو مقصدی که ملت ما و شما دانشجوهای محترم دارید. الآن بسیار لازم است که با هوشیاری تمام، توجه به دسیسههای آنها بکنید. چه بسا که بیایند و عمّال خارجیها و ساواکیها- که آنها هم همان عمّال خارجی هستند- و گروههای منحرف، که همه در یک صف هستند، بیایند در بین شما دانشجوها در دانشگاهها، در دانشکدهها و آن وسوسههای شیطانی را بکنند که شما را از این مقصدی که دارید، دلسرد کنند.
ترس قدرتهای بزرگ از اسلام
این را کراراً من عرض کردم که آن چیزی را که دستگاههای جبّار، قدرتهای بزرگ از آن میترسند آن عبارت از اسلام است. از اسلام اینها میترسند، خصوصاً حالا که آسیب دیدهاند از اسلام. پیشتر تصورات بود و اعتقاداتی که داشتند که اگر اسلام در این مملکت و در ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند، آن طوری که باید باشد، ممکن است که به آنها صدمه بزند و آن غارتگریهایی که میخواستند بکنند، نتوانند بکنند. اما حالا آسیب را به عیان دیدهاند. اینها دیدند که یک قدرت بزرگ شیطانی، یک قدرتی که همه قدرتها هم همراه او بودند، نتوانستند اینها را نگه دارند؛ این قدرت داخلی را نتوانستند با همه قدرتهای خارجی که پشت سرش بود، نگه دارند. ملت ما این سد بزرگ را شکست. خوب، آنها توجه به این دارند. از ما بهتر هم توجه دارند که ملت ما یک ملتی بود که دستش از اسلحههای مدرن و این [چیز] ها خالی بود. حالا چند تا تفنگی که به دست پاسدارهای ما هست اینها غنایم حربی است که به دست اینها افتاده است. کی همچو چیزهایی بود؟ پیشتر سنگ بود و آجر و بیل و کلنگ مثلًا، بعد هم یک چیزهای مختصری. هی کم کم پیش رفتند و یک چیزهایی درست کردند. این در مقابل آن چیزهایی که دست دشمن ما بود، چیزی نبود.
تحوّل ملت با عنایت خدا
آنها میتوانستند با یک یورش بیایند و تهران را بمباران کنند و این نهضت را جلویش را- مثلًا- بگیرند. آنکه نگذاشت این امور بشود، آنکه منصرف کرد همه را، همه قدرتمندان را از اینکه دخالت حاد بکنند، آن کی بود؟ آن کی بود که مشت را بر مسلسل و تانک پیروز کرد؟ غیر از خدا همچو قدرتی بود؟ من و شما همچو قدرتی داشتیم؟ آن کی بود که [توانست] از مرکز تا سرحدّات، همه اطراف، تمام افراد یک کشور سی و چند میلیونی را به یک طرف بکشد و همه را یکصدا بکند؟ از بچههای کوچک هفت ساله و شش سالهای که تازه یک صحبتی میتوانند بکنند تا آن پیرمردهای هشتاد سالهای که افتادهاند و دیگر نمیتوانند کاری انجام بدهند، همه اینها را یک صدا کرد. آنکه این قلوب را با هم نزدیک کرد و این مشتها را به یک طرف بسیج کرد، آن کی بود؟ کدام قدرت میتوانست یک همچو معجزهای را بکند؟
در آن دهات دورافتاده، از قراری که برای من، در پاریس که بودم، نقل کردند؛ کسی آمده بود و گفت: من دهات دورافتادهای- مثل چاپلق و بوربور که طرفهای ماست اینها و کمره و اینها- رفتم. صبح که میشود مردم دنبال آخوندشان میافتند و راهپیمایی میکنند.
آن کی بود که یک همچو قدرتی داشت که سرتا ته کشور را افراد با همه گرفتاریهایی که داشتند، از گرفتاریهای خودشان منصرف کند و بیاورد در میدان مقابل توپ و تانک به مبارزه؟ آن کی بود که جوانهای ما که در مراکز فحشا در عصر تاریک پهلوی کشیده شده بودند، در این شمیران و تمام بقعههایی که در اینجاهاست، مرکز این طور گرفتاریها برای جوانهای ما بود، آن کی بود که این جوانها را از مراکز فساد به میدان مبارزه کشاند؟ آن کی بود که این تحول را در کشور ما و در افراد کشور ما ایجاد کرد که اشخاصی که از یک پاسبان [میترسیدند به میدان آمدند.] یک بازار از یک پاسبان میترسید، یک بازار! شماها دیده بودید اگر یک پاسبان میآمد در بازار تهران؛ بزرگترین بازار ایران و میگفت که باید بیرق بزنید، کسی به خودش اصلًا همچه اجازهای نمیداد که [بگوید:] نخیر، نباید؛ ابداً همچه چیزی در کار نبود. آن کی بود که این جمعیتی که این طور بودند، متحول کرد به یک جمعیتی که آمدند در میدانها و فریاد زدند مرگ بر رژیم پهلوی؟ آنهایی که نمیتوانستند یک کلمهای راجع به این رژیم صحبت بکنند، نه راجع به رژیم، راجع به یک نخستوزیری، راجع به یک پاسبانی، آن کی بود که این تحول را یکدفعه ایجاد کرد؟ مدارسی ما داشتیم که در مدارس بیایند تزریقاتی بکنند و از آن حال به حال دیگر [بگردانند؟!] با مدارس، در یک قرن هم نمیشود این کار را کرد. تبلیغات این طور بود؟ تبلیغات، یک قرن تبلیغات هم این کار از آن نمیآید که به این معجزهآسایی، با وقت کم، یک همچو کار بزرگی بکند! این، آن بود که «مقلّب القلوب» است. این دعایی که در تحویل وارد شده است، تحقق پیدا کرد در ملت ما: یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الابْصارِ، یا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهار، یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الاحْوالِ، حَوِّلْ حالَنا الی احسَنِ الْحالِ. این تحقق پیدا کرد؛ یعنی، متحول شد حال ما از آن خوف به یک قدرت، از آن ضعف به یک قدرت بزرگ، از آن خوفها به یک شجاعت. تمام گرفتاریها را همه از یادشان رفت. تمام خودبینیها، همه از بین رفت. یکدفعه یک ملت سی و چند میلیونی از یک حالی که در طول مدت شاهنشاهی اینها داشتند و در این آخر تقویت شده بود، روح یاس و روح بدبینی و روح ترس و اینها که جرات نمیکرد یک آدم در داخل منزل خودش راجع به ساواک- فرضاً- راجع به اعلیحضرت همایونی! باشد، تو داخل منزلش، پیش اولادش جرات نمیکرد یک کلمه بگوید؛ پسر از پدر میترسید؛ پدر از پسر، برادر از برادر. این چی بود؟ این کی بود که ما را این طور شجاع کرد؟ ما بعد از آن همه ترس و خوفی که همهمان داشتیم، چه شد که یکدفعه متحول شدیم به یک روحهای شجاع؟ آن کی بود که بازار و بازاری [را]، که دنبال کسب است و دنبال منافع خودش است، همچو کرد که ایثار کرد و یک ماه بازار را- گاهی در بعضی شهرستانها- میبستند و هیچ فکر این نبودند که به ما ضرر خورده است؟ آن کی بود که این معجزهها را کرد؟ غیر از خدا کس دیگری قدرت دارد؟ آن کیست که ما را- تا انقلابها گاهی وقتها انقلاب به یک مقدار از پیروزی رسید، دیگر رها میکنند- آن کیست که ما را باز نگه داشته است به یک حالی که باز همه فریاد میزنند و جمهوری اسلامی را میخواهند؟
بیداری و توجه به خدا مایه نجات و فلاح
از خدا غافل نباشید. از یک قدرت ما فوق الطبیعه، قدرت بزرگ، غافل نباشید. اتّکا کنید به آن قدرت. پشتوانه شما یک همچو قدرتی است. پشتوانه شما یک همچو قدرتی است که الآن با تمام قدرتی که امریکا دارد و با تمام تجهیزاتی که امریکا دارد و شاید هیچ قدرت دیگری مقابل او نباشد، حتی قدرت شوروی، با تمام قدرت حالا دارد مخالفت با شما میکند؛ با شمایی که اینجا نشستید و هیچ هم ندارید، وقتی هم دست به تفنگ بشوید، یک تفنگ- مثلًا- معمولی سابقی را دارید، با تمام قدرتش دارد همه را تجهیز میکند بر ضد شماها و باز زورش نمیرسد. این چیست؟ ما همچو قدرت بزرگی داریم که امریکا، که دنیا را میتواند بخورد، از ما وحشت بکند؟ ماییم که این کار را کردیم؟ همین آقای کارتر، که همیشه از اول نهضت تا حالا هی فریاد میزند و هی مخالفت میکند، هی ارعاب میکند و هی ماها را میترساند، در امریکا اعلام کرد که کسی نباید از امریکا بیرون برود به ایران. و در این هیاتی که آمدند، هیاتهایی که آمدند دخالت کنند، از خود امریکا، وزیر دادگستری سابقشان «۱» و اشخاص سرشناسشان، اعتنا نکردند به اینکه ده سال حبس و پنجاه هزار دلار هم جریمه [میشوند]، لکن اعتنا به آن نکردند، پا شدند آمدند و حالا هم در اینجا میگویند که این بیخود دارد میگوید، یاوه میگوید.
اینها حالا فهمیدند که یاوه میگوید. ما از اول میدانستیم که ایشان یاوه گوست. ما در پاریس که بودیم، در یکی از نطقهایی که ایشان فرمودند! این بود که شاه به ایرانیها زیاد آزادی داده! در وقتی بود که البته آن اختناق را مردم شکسته بودند. این خیال میکرد که اعلیحضرت اعطا کرده آزادی را به مردم، نمیداند که مردم گرفتند از او، به غنیمت از او گرفتند، نه اینکه او به ما چیزی اعطا کرد. او با همه تشبّثات، هر جور تشبّثی که میتوانست بکند کرد. قتل عامها را کرد، دید فایده نکرده. بعد، تغییر وزیری به وزیر دیگر که او بیاید یک قدری یاوه بگوید و مردم را خیال کند غفلت [زده] میتواند بکند، اغفال بکند، این کار را هم کرد، دید نه، مردم باز همانند. آمد توبه هم کرد همان آدمی که در یک سال، دو- سه سال قبل، چند سال قبل، در یکی از نطقهایش گفت: این روحانیون مثل حیوان نجس میمانند و با آنها نباید [معاشرت] کرد؛ و آمد در محضر همه و گفت: ای علمای اسلام، ای مراجع عظام، من چطور و تاسف [....]
این هم یک حقّهای بود که زد و نشد؛ برای اینکه ملت پنجاه سال یاوه سرایی از اینها دیده است، پنجاه سال فشار دیده، پنجاه سال حبس و تبعید و قتل و غارت دیده. بعد از پنجاه سال، که همه چیز را این مردم دیدند، از بچهای که چشمهایش را باز کرده، فحّاشی اینها را و یاوه گویی اینها را دیده، دیگر اینها باور نمیشود بکنند. ملت ما متحول شد به یک ملتی بیدار، آشنای به همه امور. و شما مطمئن باشید که این بیداری ان شاء الله، با شرط اینکه توجهتان را به خدا مستحکم کنید، این بیداری هست و شما را نجات میدهد.
نوشتن دیدگاه