ابعادِ مختلفِ پذیرش قطع نامه 598، بارها و بارها، از سوی منتقدین، با تأکید بر نقش برخی خواص در تحمیلِ جام زهر، مورد بررسی قرار گرفته است.
در مقابل هم کسانی که در تحمیل این جام زهر، نقش اساسی داشتند، مسائلی چون خسته بودن مردم و عدم استقبال از جنگ و سایر مشکلات کشور را به عنوان دلائل پذیرش قطع نامه عنوان میکنند.
اما بازخوانی برخی اتفاقات رخ داده در آن مقطع و بررسی عرصههایی که عموم مردم یا گروههای نخبگانِ انقلابی میتوانستند، با حضور مؤثر در آن، مانع نوشاندن جام زهر شوند، میتواند ابعاد جدیدی را در تحلیل علل پذیرش قطع نامه بگشاید.
واقعیت آن است که دیدگاه امام در مورد تشکیل ارتش بیست میلیونی و دمیدن روحیه ایثار و شهادت در مردم از طرف مدیران نظامی، سیاسی و فرهنگی کشور، مورد استقبال جدی واقع نشد.
بی توجهی که نتیجه آن درگیر بودن کمتر از یک میلیون نفر از مردم در جنگ و نبودن فضای جنگی در شهرها بود.
عباراتی نظیر پُر بودن هیئتهای عزاداری تهران،کلاسهای ایدئولوژی مساجد، خالی بودن جبهه و طولانیتر بودن صفهای کنکور از صفهای جبهه در ادبیات رزمندگان و فرماندهان میدانی جنگ این فضا را نشان میدهد.
سیاستی که به روشنی می توان رد آن را در خاطرات هاشمی رفسنجانی و حتی خطبه های نماز جمعه وی دنبال کرد.
خاطرات و خطبههایی که محتوای آن چیزی جز بی توجهی به ضرورت بسیج نیروها و امکانات و یا گرفتن مالیات جنگی از مردم، نیست.
یعنی از یک سو برخلاف تأکیدات امام خمینی، فضای عموم مردم، حتی حزباللهیها از جنگ و در اولویت بودن آن، دور نگه داشته بود و از سوی دیگر مسئولان از بسیج نیرو و امکانات که یک امر معمول در شرایط جنگی است، خودداری میکردند.
دور بودن از حال و هوای دفاع مقدس، محدود به نخبگان دانشگاهی و رسانهای و مردم عادی هم نبود، حتی برخی از علما بجای تشویق مردم به مقاومت و حضور در جبهههای جنگ به دنبال پایان جنگ، با شکل دادن مراسمات دعا و…. بودند.
در نهایت همین دور نگه داشتن مردم از فضای جنگ، به پاشنه آشیلی تبدیل شد که عراق با اقداماتی نظیر بمباران شهرها، مهمترین استفاده را از آن برای تحمیل آتشبس کرد.
از سوی دیگر در آن مقطع، نوعی اعتماد مفرط نسبت به مسئولین و بی تحرکی ناشی از آن در بین نیروهای انقلاب وجود دارد.
اعتمادی که محصول تصویری بود که از مبارزات مسئولین در دوران انقلاب و حمایتهای امام از آنان – به ویژه مسئولین اجرایی و فرمانده جنگ – در اذهان شکل گرفته بود.
همین اعتماد باعث شد که نیروهای انقلاب نسبت به روند اداره جنگ و اقتصاد کشور و عدم پشتیبانی کامل دولت از جنگ، دغدغه، موضعگیری و مطالبه ای نداشته باشند.
هیچ گروهی از نیروهای انقلاب در مقابل استراتژی تبلیغاتی هاشمی که میگفت: جنگ تا یک پیروزی! و آشکارا به دنبال روزمره کردن جنگ و پایان آن بود، موضعی نداشتند. مسئله ای که در تضاد آشکار با استراتژی امام خمینی بود که می فرمود: جنگ تا رفع فتنه از عالم!
شاید اگر آن روزها نیروهای انقلاب و گروههای مردمی و نخبگان موثر نظیر ائمه جمعه، نخبگان محلی، رسانهها، جنبش دانشجویی و… نسبت به حضور در جنگ و بسیج مردم، همت بیشتری میگماشتند و نیروهای انقلاب نظارت جدی بر نحوه اداره اقتصاد و اداره جنگ میداشتند، فضا برای تحمیل جام زهر به امام فراهم نمیشد.
مسئله ای که باید، برای امروزِ نیروهای انقلاب درسی باشد تا نه تنها بر حضور واقعی و نه صرفا نمادین مردم در عرصه های مختلف نظیر اقتصاد مقاومتی و تقویت ساخت درونی نظام تأکید کرده و به دنبال تحقق آن باشند.
بلکه نیروهای انقلاب نسبت به تقویت الزامات مبارزه حساس بوده و خود را از آفت های مسیرِ مبارزه نظیرگرایش به رفاه طلبی دور کرده و با دغدغه جدی نسبت به اداره کشور و عملکرد مسئولین، برای پیش رفتن انقلاب حضور جدی و واقعی در صحنه داشته باشند.
چرا که ممکن است مسئولینی با سابقه انقلابی و مورد حمایتِ رهبری حاضر باشند، اما با نخواستن و حرکت در خلاف جهت رهبری، نتوانستن و ضعف عملکرد یا ندانستنِ ظرفیتهای کشور و مردم و محاسبات مبتنی بر شناخت غلط از واقعیتها کار را به جایی برسانند که در فضای خلأ و بیاطلاعیِ مردم ، جام زهر دیگری بر کشور تحمیل شود.
دفتر مرکزی: تهران،
09128513265
دیدگاهها