دعای خیر نکردم دعا مصیبت شد
شفا زغیر گرفتم شفا مصیبت شد
به سجده رفتم ودیدم ریا مصیبت شد
نماز و روزه شد قضا مصیبت شد
کسی شدم که به نفس احترام میکردم
سر حلال تو فکر حرام میکردم
گذشت شور جوانی چقدر پیر شدم
ز ناتوان شدنم سوختم حقیر شدم
غرور کاذب من رفت وسر بزیر شدم
گناه چیره به قلبم شد و اسیر شدم
گدای خلق شدم از مواجب افتادم
زفیض مستحب و فیض واجب افتادم
نوشتن دیدگاه